یک روز گذشت
نازنینم ، خودت نیستی ، اما دلخوشیم اینه که عکس هات همدم حرفام میشن
و حس می کنم که می تونم باهات درد دل کنم
ببخش من و اگه خیلی زود زیر قولم زدم !
بهت قول دادم ، قوی باشم ، خوشحال باشم ، شاد باشم ، بخندم ، گریه نکنم و....
ببخش اگه ناخودآگاه گریه کردم ، اگه بغض کردم ، اگه نتونستم خوشحال باشم ، اگه...
اینا رو می نویسم ، شاید یک روزی این نوشته ها رو بخونی
می خوام از حال این روزای من باخبر بشی
نمیدونم اون روز، چه روزی خواهد بود .
شاید اون روز خیلی زود باشه ، شاید خیلی دیر !
شاید اون روز ، روزی باشه که در کنار هم زندگیمون رو شروع کرده باشیم
و من تو رو با این نوشته ها سوپرایز کنم
شاید اون روز ، همه چیز بر وفق مراد ما پیش رفته باشه و شاید هم ....
نازنین من ، دوست دارم بدونی ، فکر کردن به این که این لحظه ، شاید دلت خون باشه ، از شرایطی که توش قرار گرفتی
چقدر نابودم می کنه ، حس مرگ می کنم ، از تصور اینکه این لحظه ، شاید دلت گرفته باشه ...
دردای خودم و از یاد بردم و بهزادت ، فقط برای تو زندگی می کنه
در هر صورت ، دوست دارم بدونی ، من لحظه ای امیدم رو از دست نمیدم ، ابدا .
آغوش تو سهم منه ، من برای آغوش تو ، برای حس پاک و قلب مهربونت ، هر کاری می کنم .
اناهیتا ، میدونم بهت سخت میگذره ، اما عاجزانه ازت می خوام که قوی باشی ، مثل همیشه ، یه دختر سرسخت
می خوام بدونی که ، می فهممت ، جانِ جانان ، دوستت دارم ، تا همیشه ❤
:: موضوعات مرتبط: دل نوشته ها، روزهای فراق ، ،