******************* WELLCOME *********************

خواب نبود و واقعیت داشت 

سردرگمی توی دل پاییز 

فکر تو شالوده ی افکارم 

شعرای من از غم تو لبریز 

 

خواب نمی بینم و بیدارم 

چیزی که ترسیدم ازش رخ داد 

دستای من یخ کرد , تا رفتی 

چشمای من با اشک پاسخ داد 

 

وقتی که حرف رفتن و گفتی 

جهنم و جلو چشام دیدم 

جهنمی سوزان اما سرد 

از روزای بعد تو ترسیدم 

 

قلب ِ منِ دیوونه نازک بود 

با اولین حرف تو زود پژمرد 

من رویاهام و با تو می خواستم 

حالا باید تو حسرت اون مرد...

 

+ تاريخ دو شنبه 1 / 6 / 1399ساعت 21:55 نويسنده Unknown |